"ایران بزرگ"؛ از اساطیردیروز تا حقائق امروز (پدران باستانی چگونه می اندیشیدند؟)
نشست ( از "میترا" تا "اهورا" ، خدایان هندوایرانی در نسبت با بهار و فروردین ) _ در استقبال از بهار ۱۴۰۱
بسمالله الرحمن الرحیم
یکی از دوستان این پرسش را به چندین شکل مطرح کردند که ما چه اشکالی دارد که با اساطیر و افسانههای ایران باستان و ایران قبل از اسلام اگر بتوانیم شاد باشیم کجایش این بد است که کسانی بین عقاید اسلامی و دینی با بخشی از این فرهنگ مشکل دارند؟ ببینید پاسخ این است که کسی نگفته فرهنگ ایران پیش از اسلام به طور کامل یک فرهنگ نادرست و مبتذل و خرافی است بلکه ایران و بسیاری از سرزمینهای دیگر فرهنگشان ریشههای دینی دارد و نگاهشان به هستی و عالم یک نگاه معنوی است نه تنها آیین زرتشت قبل از اسلام بلکه حتی قبل از آن، جریانهای میترائیزم و مهرپرستی و انواع و اقسام کیشهای معنوی یا نه واقعاً معنوی، نگاه معنوی به طبیعت و به هستی و به نیروهای طبیعی و ارتباط بین نیروهای طبیعی و ماوراء طبیعی دیدن اصل این مسئله یک نگاه درست و معقول است و خرافی نیست اما به تدریج هرچه که بوده در طی قرنها و هزارهها اینها آمیخته با خرافات و شرک شده است یا گاهی از ابتدا اقوامی که به این منطقه آمدند که حالا نمیدانیم آنها اجداد من و شما بودند یا اقوام دیگری، هیچ کس نمیداند واقعاً از چه نژادی است ضمن این که هیچ نژادی از نژاد دیگری برتر نیست، نه بدتر است نه برتر. و کسی هم شاید نباشد الآن یک نژاد خالص صددرصد داشته باشد همه نژادها هم فضیلتی بر هم ندارند و هم با هم مخلوط شدند آریایی و غیر آریایی. خب آریاییهایی که از سیبری و شمال بخشیشان به ایران و بخشیشان به هند آمدند بخشی هم به غرب و اروپا رفتند طبق آنچه که مورخین گفتند و تمدن میگوید معمولاً این داستان و روایت را آموزش میدهند و نقل میکنند که این ریشههای هند و ایرانی و هند و اروپایی نکات خیلی مشترک و شبیه به هم دارد و گاهی اسمهایش عوض میشود و طبیعت و ماوراء طبیعت هر دو را قبول دارد و بلکه در هم تنیده میبیند این نکته درست آن است. به نیروهای ماوراء طبیعی که به خداوند و خالق مربوط هستند اجمالاً عقیده دارد حالا آنها را اشپاسبندان و خدایان، ارواح، اله و الهه و از این قبیل میشمارند و به تعبیر فلسفیاش ربالنوع یا ارباب انواع و شاید از جهاتی بعضی از اینها معادل با فرشتگان باشند و از آن طرف هم بحث از نیروهای شر و منفی و دیوها هست که خب میتواند معادل با همین شیطان یا شیاطین باشد سلسله مراتب هستی اینها بخشهایی هست که اجمالاً بهرهای از صحت و حقانیت دارد و اجمالاً قابل برهان هم هست و همان تعالیم مشترک همه ادیان است اما بعد آمیخته میشود با خرافات و شرک و تصویر دوقطبی و چندقطبی دیده میشود صحبت از خدایان به میان میآید و یا ربوبیت مستقلاً به فرشتگان و به شیاطین، به دیوها، به اشپاسبندان، به اینها نسبت داده میشود و به خدایان و اجنه و ارواح، به آباء و اجداد و از این قبیل. با این اصل نگاه درست کسی مشکل ندارد با این خرافات و شرکیات و یک چیزهایی مخلوط میشود که هیچ دلیل عقلی و هیچ دلیل نقلی مستند و قابل تأیید نیست و به آثار منفیای در حیات بشر منجر شده و میشود. پس ما با عقاید و اساطیر قبل از اسلام یا همین الآن، بخشهای مهمی از جهان که همچنان مشرک و بتپرست هستند چند میلیارد آدم به اشکال مختلف، همین الآن هم گرفتار شرک و بتپرستی و خرافه هستند با اینها هم همینطور. اما با اصل این دیدگاه که دیدگاهی است معنوی مشکلی نداریم اما با نوع این معنویت و تبیین و تصویری که از حیات و مرگ و طبیعت و خدا و خدایان و اهریمنان و اهوراها میکند آنجاست که باید استدلال داشت و نمیشود چون یک عالم معنا را قبول داریم آن وقت هرجوری که دلمان میخواهد آن را تصویر کنیم و صورتبندی کنیم. کیفیت و آثار آن و همه را همینطوری بگوییم و جلو برویم بالاخره باید یک دلیل عقلی یا نقلی معتبری که اعتبارش عقلاً اثبات شده باشد و قابل اثبات باشد به نحوی اثبات بشود در حدی که حجت باشد معتبر باشد قابل پذیرش باشد یک منطقی پشت آن باشد با آن شرکیات و خرافات مشکل دارد به عنوان مسلمان. مسئله شادی هم که خب شادی و امید جزء اصول قطعی یک حیات طیبه و زندگی پاک و پاکیزه و زندگی انسان و ایمانی است شاد کردن دیگران در فرهنگ اسلامی یک عبادت محسوب میشود. خب در فرهنگ ایران پیش از اسلام هم اجمالاً این مسئله مطرح است. این که قرآن کریم میفرماید از رحمت خداوند هرگز هیچ کس و به هیچ دلیلی حق ندارد مأیوس بشود «و لا تیأسوا من روحالله» هرکس و به هیچ وجه هیچ یک از شما در هر موقعیت و هر شرایطی که هستید حتماً از رحمت خداوند و از روحالله مأیوس و ناامید نباشید. خود این یأس از رحمت خدا عین کفر است یعنی اگر گناهانی کردیم ما هنوز کافر نیستیم فاسد شدیم اماکافر نیستیم قابل اصلاح نیستیم حق نداریم مأیوس از رحمت و بخشش خداوند باشیم اما میفرماید «أن لاییأسوا من روح الله إلا قوم الکافرون» فقط کافران هستند که از رحمت خداوند مأیوس میشوند و الا اگر کسی ذرهای ایمان به خداوند در او باشد به هیچ وجه نمیتواند از خداوند ناامید و مأیوس بشود فقط مردمان بیایمان که ایمان به خداوند ندارند و خداوند را نمیشناسند صفات خدا را نمیدانند اخلاق خدا را – به تعبیر ما – نمیدانند آنها مأیوس میشوند. پیامبر اکرم(ص) که معنویترین انسان و نزدیکترین انسان به خداوند بود و پر دریافتترین پیامآور بین همه پیامآوران خدا بود و لذا خاتم آنها و جامع همه آنها بود خود ایشان هم میفرمود که امّت من امتی که با این فرهنگ توحیدی تربیت میشود اساساً بدون امید و آرزو امکان ندارد و فرمودند «الأمل» اَمل یعنی آرزو، امید «رحمتٌ لِأمتی» این برای من امّت من رحمت است یعنی امکان ندارد کسی مسلمان باشد و امید در او قطع بشود و به پایان برسد «و لو لأمل» فرمودند اگر آرزو و امید نباشد «ما وضعت والدةٌ ولدها» هیچ مادری کودک و طفل خودش را به دنیا نمیآورد. امید است که باعث تولد انسانهای جدید میشود «و لا غَرسَ غارسٌ شجرا» اگر امید نباشد هیچ مادری را فرزندش را شیر نمیدهد، هیچ کشاورزی و هیچ کس یک نهال و یک درخت نمیکارد این امید است که حیات را دارد تداوم میبخشد. بنابراین پیامبر(ص) میفرماید کشتن امید، کشتن زندگی و حیات است. کشتن امید در یک فرد و در یک انسان و در یک خانواده، در یک جامعه مثل کشتار آنها و قتل خود آنهاست. خیلی تعبیر مهمی است. اصلاً رابط ما و زندگی، امید است. این رحمت خدا را هرکس قطع کند هرکس یک نفر را مأیوس کند مأیوس از رشد و نجات، مأیوس از آرامش، مأیوس از خدا و بخشش و رحمت او، مأیوس از آینده، هرکس یک نفر را از خودش مأیوس کند از خداوند و از دیگران مأیوس کند آن در حکم کشتن انسان است. فرمود که آرزو، امید، رحمت برای امت من است اگر امید و آرزو نباشد هیچ مادری به طفل خودش شیر نمیدهد و او را در آغوش نمیگیرد اگر از آینده آن طفل مأیوس باشد و هیچ کشاورزی حتی یک نهال کشت نخواهد کرد. آن آیه سوره یوسف(ع) که اول عرض کردیم فقط بیدینان و بیایمانان هستند که از رحمت خداوند مأیوس میشوند فرمود هر گناهی که میکنید خداوند میبخشد الا وقتی که از خداوند مأیوس میشوید، از آینده و نژاد خودتان مأیوس میشوید. خب این نگاه اسلام به امید و آینده، به آرزو و به مأیوس نشدن و شکست نخوردن است. حضرت امیر(ع) یک جایی میفرمایند وقتی که خیلی مأیوس میشوید و مدام ناله میکنید و فکر میکنید کاری نمیشود کرد همین روحیه هست که امید و آرزو را از شما میگیرد «فإنّه یقطع الأمل» برنامهریزی، آرزو و افق آینده را از شما سلب میکند «و یُضعف العمل» و روح عمل و عملگرایی را در شما تضعیف میکند «و یورث الهمّ» و افسردهتان میکند. این باعث میشود که بیانگیزه و ناامید شوید و به هیچ چیزی و به هیچ کاری، یعنی اساساً به خودتان هیچ نوع امید و توجهی نداشته باشید. دین برای غصهدار کردن ما نیامده است، آیه 26/ سوره رعد، - دوستان ملاحظه بفرمایید – دارد مؤمنین را توصیف میفرماید و میفرماید وقتی ما قرآن و وحی را به پیامبر(ص) نازل میکردیم و این آیات به مسلمین میرسید هر آیهای که میآمد اینها شاد و شادمان میشدند اصلاً نزول قرآن برای شاد کردن بشر است برای امید دادن به شماست برای معنادار کردن، یعنی معنادار که هست برای معنادار دیدن زندگی و مرگ و همه چیز است، «الذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک» شاد میشوند مؤمنین با هر آیهای که بر تو نازل میشود چون هر آیهای پیام امید، پیام رهایی و پیام رستگاری است. اصلاً خود پیامبر(ص) میفرماید من با شوق است که جلو میروم و مقاومت میکنم این تعبیر از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند «الشوق مرکبی» این شوق و نشاط، این امید است که من را در زندگی جلو میبرد و در این مأموریت بزرگ، این رسالت، با این همه مشکل من را سر پا نگه میدارد شوق، عشق، و امید به این که اینها مؤثر است، خدمت به بشر است، نجات میدهد. شادی بسیار مهم است. شاد کردن یکدیگر، شاد ماندن، قدرت شاد ماندن، منتهی شادیهای احمقانه نه، بلکه شادیهای عاقلانه، شادی با گناه نه، شادی با عمل صالح، شادی با ظلم به دیگران نه، شادی در سایه عدالت. آن شادی انسانی است و آن شادیها، شادی احمقانه است شادی غیر انسانی است. حضرت امیر(ع) میفرماید هرجا شادی نیست خیر و برکت نیست. این خیلی تعبیر زیبایی است که «لاخیر فی الوطن إلّا مع المسرت» حتی اگر در خانه و شهر خودت باشی اما شاد نباشی باز هم انگاری زندگی برایت آرامش و آسایش ندارد. اصلاً شادی مایه آسایش و آرامش است مایه حیات است. یا فرمودند «السّرور یبسط النفس» شادی دل را باز میکند روح شما را میشکوفاند «و یسیر النشاط» و نشاط را در رگهای شما و جامعه جاری میکند. شادی نشاط میآورد انگیزه برای عمل میآورد و متقابلاً فرمودند «الغم» غم و غصه، یأس، ناامیدی و افسردگی «یقبض النفس» جان شما را فشار میدهد میفشرد دنیا را بر شما تنگ میکند «و یطوی الانبساط» و بساط خوشی و شادی را از زندگی جمع میکند. پس حتماً اسلام طرفدار شادی است و ضد غم است. میفرماید که ایمان به شما ارائه میشود برای این که نه فقط در آخرت و بهشت، بلکه همینجا در دنیا هم زندگی بدون خوف و بدون حزن را، یأسهای امیدها و ترسهای غیر انسانی را از شرّش راحت شوید و زندگیتان آرامش پیدا کند. این که میفرماید «ألا بذکرالله تطمئن القلوب» فقط با یاد خداوند و اتصال به اوست که قلبهایتان آرام میگیرد و اطمینان و آرامش پیدا میکند و بیرون شما هر اتفاقی بیفتد از بیرون درون شما را نمیتواند بشکند و روح شما را نمیتواند خم کند. شادی روحیه انسان را باز میکند، نشاط میآورد، امید میآورد و متقابلاً غم انسان را میفشرد، افسرده میکند و فلج میکند و فاسد میکند. میفرماید «اصل العقل القدرت» ریشه عقل و عقلانیت یک نوع قدرت است توانمندی است. «و ثمرتها السّرور» و شادی میوه این توانایی است. یک نسبتی است بین قدرت، عقلانیت و شادی. در این تعبیر حضرت امیر(ع) عقل و عقلانیت، قدرت و شادمانی این سهتا به عنوان سه ارزش توحیدی مطرح میشود. حتی در حدیث داریم حضرت موسیبنجعفر(ع) ایشان میفرمودند که، میدانید که ایشان تمام عمرشان را تقریباً در زندان و تبعید گذشت یا تحت تعقیب بودند و بالاخره هم در زندان به شهادت رسیدند – این چهارشنبهسوریهای ما هم شده چهارشنبهسوزی. اینها صداهای چهارشنبهبازی است – میدانید که ما اصلاً چیزی به نام چهارشنبهسوزی با آتش و ترقه و بمب و از روی آتش پریدن اصلاً در ایران قبل از اسلام هم نداشتیم. این را بدانید که اصلاً در تقویم ایرانی قبل از اسلام، هفته، یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه نداشته این تاریخ عبری – عربی است و بعداً آمد وارد ایران شد در ایران باستان ماه بود و هر روز آن هم یک اسم داشت که همین اسمهایی که الآن ما روی ماههایمان میگذاریم روی هر روزی از هر ماه بود یعنی یک روز اردیبهشت بود، یک روز خرداد بود، اسم یک روز تیر و شهریور بود که اینها هرکدام نام یکی از خدایان و اشپاسبندان بودند اصلاً این نبود ضمن این که اصلاً از روی آتش نمیپریدند. آتش در آیین زرتشتی یک چیز مقدسی است دور آن مینشستند و رو به آن عبادت میکنند آن قبلهشان است نه این که از روی آن بپرند، بازی کنند، بنابراین این آیین چهارشنبهسوری که با بمب و آتش درست میشود اینها هیچ ریشهای در ایران قبل از اسلام هم ندارد جزو عقاید و آیین ایرانی نبوده و جزو آیین زرتشت هم نیست من از خودشان هم نیست در منابع زرتشت هم دیدم که اصلاً این کارها و این صدها و ترقهها جزو چهارشنبهسوری اساطیری ایرانی هم نبوده است. حالا از روی آتش پریدن ما هم میپریدیم و الآن هم اگر بشود میپریم اگر آتشی درست باشد - البته دیگر جوان نیستیم گرچه جوان هم بودیم خیلی مالی نبودیم – ولی آن یک بازی و تفریح است اما این که سنتهای ایران باستانی زرتشتی اصلاً اینها در آن نبوده است این را دقت کنید. آتش مقدس را زرتشتیها برمیافروختند برای عبادت، روی پشتبامها روزهای آخر سال که ارواح مردگانشان بیایند یا اشپاسبندان، خدایان و فرشتهها بیایند این جزو عبادت بوده حالا یک چیز دیگری از کار درآمده است. این هم جمله معترضه چون این صداهای انفجارهای چهارشنبه سوری وسط بحث ما دارد به گوش میرسد یک توضیحی راجع به آن بدهیم.
شادی و غم نوع انسانی دارد و شادی و غم، نوع احمقانه دارد. غمهای دنیوی و شادیهای مادی منجر به غم دیگران، اینها شادی و غمهای احمقانه و حیوانی است شادیها و غمهای انسانی آن شادی و غمهایی است که محصول آن متوجه به ... یعنی مبدأ آنها به انسانیت انسان برمیگردد. ما از چه شاد میشویم و میخندیم و از چه اشک میریزیم و غصهدار میشویم ارزش ما در همان حد است و الا اصل شادی عرض کردیم نگاه اسلامی به شادی چگونه بود. رابطه عقلانیت و شادی و این که این واسطه عقل و شادی نوعی قدرت است.
بله عرض میکردم که امام کاظم(ع) میفرمودند که جناب یحییبنزکریا(ع) و جناب عیسیبنمریم(ع) این دوتا بزرگوار همزمان با هم و نسبتی هم با هم دارند منتهی دو نوع روحیه الهی و توحیدی داشتند یکیشان بیشتر الهیات اشک بود و یکی الهیات لبخند. فرمودند که «کان یحییبنزکریا یبکی و لایضحک» حضرت یحیی در توجهات و عباداتشان بیشتر اشک میریخت و در غم متفکرانه بود و کمتر میخندید اما حضرت عیسیبنمریم(ع) به عکس بود. «کان عیسیبنمریم یضحک و یبکی» حضرت عیسی هم میخندید و هم اشک میریخت اشک متفکرانه و لبخندش هم همینگونه بود. حضرت یحیی نمیخندید بیشتر فقط اشک میریخت. آن وقت موسیبنجعفر(ع) میفرمایند «کان الّذی یصنع عیسی(ع) أفضل من الّذی کان یصنع یحیی(ع)» آن روش عیسی از روش یحیی(ع) بهتر و بالاتر بود که اشک و لبخند هر دو، غم و شادی در مسیر رشد هر دو، نه هر غم و شادیای، نه غم بدون شادی. الهیاتی که عیسی(ع) دارد آن سطح از الهیات بالاتر است از ان سطح الهیاتی که حضرت زکریا دارد. این هم خیلی نگاه مهمی است. اصلاً شادی و سرور را یک موهبت الهی میدانند و گسترش شادی در جامعه را یک عبادت میدانند خب این موعظه خیلی مهم است. این ایام عید نوروز و تفریحات قبل و بعد از آن همه، اگر حتماً شادی ملاک است پیامبر اکرم(ص) میفرمودند «من سَرَّ مؤمناً فقد سَرَّنی» در یک جامعه اسلامی هرکس یک نفر یک انسان و یک مؤمن را شاد کند من را شاد کرده است «و مَن سَرَّنی فقد سَرَّالله» هرکس من را شاد کند یعنی خدا را شاد کرده است چون من مستقل از خدای متعال که شادی و غمی ندارم شادی من آنی است که خداوند راضی است. چون خداوند که شاد نمیشود شادی و غم برای خداوند معنا ندارد. این یک استعاره و مجازگویی است. شادی خدا یعنی در مسیر خداست و این حرکت رو به خداست و این به تکامل معنوی و رشد انسان کمک میکند. خدا را شاد میکند یعنی رضایت خدا. به این معنا. خدا از چه راضی است؟ از رشد انسان. خب فرمود هرکس یک نفر را شاد کند رشد معنوی کرده و به خدا نزدیک شده است. من را راضی کرده، شاد کرده، یعنی تک تک شما، تک تک انسانها من هستند. همین انسانهای معمولی که از نظرتان گاهی ممکن است بیخاصیت و بیاهمیت به نظر برسند پیامبر فرمود اگر به من ایمان دارد و من را پیامآور خداوند میدانید در تک تک آنها من را ببینید. به مردم و آدمها خدمت کنید، آنها را شاد کنید مشکلات آنها را حل کنید من را شاد کردید و در واقع رضایت خداوند را کسب کردید. هرکس من را شاد کند خدا را شاد کرده، هرکس مؤمنی را شاد کند من را شاد کرده است. یا از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند «من أدخَلَ علی مؤمن فرحا» هرکس یک شادیای به مؤمنی القاء کند و منتقل کند «فقد أدخل علیَّ فرحا» آن شادی مستقیما به من رسیده است «و من أدخل علیّ فرحا فقد اتّخذَ عندالله عَهدا» و هرکس من را شاد کند یعنی آنچه گفتم عمل کند چون ما که به خود پیامبر که سودی نمیرسانیم نجات ما سود ماست او از نجات ما شاد میشود فرمود هرکسی را میبینید یک نفر را، یک جوری میتوانید با کمک مالی، با عیادت، با سر زدن به او، با احوالش را پرسیدن و مشکل او را حل کردن، همدردی با او، شاد کنید «فقد اتّخذ عندالله اَحْدا» انگار که از محضر خداوند عهد و تعهدی را گرفتی «و جاء من الآمنین إلی یوم القیامه» و آن عهد این است که روز قیامت که همه نگران و گرفتار هستند شما در امنیت خواهید بود انگاری یک ذخیرهای پیش خداوند دارید که در روز قیامت در امنیت خواهید بود هرکس اینجا کسی را شاد کند اینطور است.
ائمه(ع) میفرمایند اصلاً مسلمان و شیعه کسی است که هیچ روزی را شب نکند الا این که به یک یا چند نفر یک خدمتی بکند لااقل یک تماس بگیرد احوالش را بپرسد و شادش کند، یک مشکلی را حل کند. هر روز، یعنی روزی نباشد الا این که چند نفر را شاد بکنید و پیامبر(ص) فرمودند خودتان هم با هر کس روبرو میشوید با چهره باز روبرو شوید - که حالا یک کسانی امثال من فیزیک هم چهرهشان یا روحشان منقبض است مشکل داریم – ولی خودِ پیامبر(ص) اینطور بودند و میفرمودند «القأ أخاک بوجه منبسط» اولاً «ألقأ» با همه ملاقات کنید ارتباط اجتماعی داشته باشید. 2) أخاک، همه را برادر و خواهر خودتان بدانید همه از یک خانوادهاید اینطوری با هم رابطه داشته باشید. 3) بِوَجهٍ؛ با تمام چهره با افراد ارتباط و تماس برقرار کنید نه با نیم توجه و نیم چهره، بلکه تمام رخ، با تمام توجه. 4) وجه منبسط؛ با چهرهای باز، با سیمایی گشاده، همه برادر و خواهر و دوست شما هستند با همه رابطه داشته باشید و شاد باشید با چهره باز باشید.
یا همین جناب کمیل، حضرت امیر(ع) یک خطابی به ایشان دارند میفرمایند که هرکس کسی را شاد کند غمی را از دل کسی بیرون بیاورد و به او امید بدهد و او را از افسردگی، یأس، از تنهایی، از غم و غصه خلاص کند ولو در یک مرحله، خدای متعال آن شادی را تبدیل به یک لطف ویژه خدا میکند به یک نگهبان مهربان، به یک فرشتهای که انگار این لطف و این نگهبان را میآفریند که هر وقت مصیبت بزرگی بخواهد به تو برسد یا از تو حفاظت خواهد کرد و اگر تقدیر تو باشد به تو امید و قدرت خواهد داد به تو آرامش خواهد داد. «من ذلک سرورٍ خلق الله له من ذلک سرور لطفا» تو یک کس دیگری را شاد کردی متقابلاً خدا از این سرور و شادی یک لطف، یک نگهبانی برای تو میآفریند و در خدمت تو قرار میگیرد و با تو خواهد آمد و تو را تنها نخواهد گذاشت مثل آبی که سرازیر میشود و طرف تو میآید تا آن مصیبتی که به سراغ تو آمده آن مصیبت را از تو دور کند و به تو قدرت مقاومت بدهد همانطور که وقتی یک شتر غریبهای از یک گلهای دیگر میآید سر آبشخور تو، و آن شترهای دیگر او را راه نمیدهند و بیرونش میکنند راهش نمیدهند دورش میکنند، این هم از تو مصیبتها و غمهایی را دور خواهد کرد یعنی شاد کردن دیگران، در واقع شاد کردن خودت هست. پس مؤمن را اینطوری تعریف میکند میفرماید «المؤمن بالشهودی وجه» چهره مؤمن همیشه خندان و شاد است و شادی همیشه در چهرهاش پیداست «و حُزنُه فی قلبه» اما اگر غم و غصه و گرفتاریای دارد آن را در چهره خودش نشان نمیدهد که به دیگران منتقل کند آن را در دل خودش برای خودش نگه میدارد تا دیگران را شادیشان را بهم نزند و بقیه را مثل خودش ناراحت نکند. این نگاه اسلام به شادی است. پیامبر(ص) فرمودند «أحبّ الاعمال إلی الله» دوستداشتنیترین اعمال پیش خدای متعال «سُرور الّذی یدخله علی المؤمن» شاد کردن برادر و خواهر ایمانیتان است. «تطرد عنه جوعته» بزرگترین شادی خدمت و حل مشکل طرف است، گرسنه را سیر کنید او را شاد کردی «أن تکشف کربته» غمی را گرفتار است غم فقر، گرسنگی، ورشکستگی، دارد طلاق میگیرد بالاخره یک غصه و غمی دارد او را از او دور کنید و از بین بردن این اندوه بالاترین عبادت است و شما به خدا نزدیکترید.
و اما نگاه اساطیری ایرانی را هم من یک اشارهای اینجا بکنم که روشن بشود که با چه بخشهاییاش مشکل داریم و با چه بخشهایش نداریم کجا و چرا؟ شما ببینید در اساطیر ایران قبل از اسلام عرض کردم نگاه معنوی و ماوراء الطبیعی به طبیعت هست از این جهت مثبت است یک رگههایی از حقیقت و معنویت در آن هست که عقلانی است اما بخش بسیار مهمی از آن واقعاً عقلانی نیست و یک حالت خرافی و یک هندسه شرکآمیز و چند قطبی و متناقض از هستی تعریف میکنند. حالا بعضی از این اساطیری که مربوط به ایران قبل از اسلام است عقاید پدران و مادران ما در هزارههای قبل است ببینید چه چیزهایی بوده آن وقت خودتان داوری کنید. من چند نمونه آن را عرض میکنم. مثلاً یک نمونه ببینید چه چیزهایی را خدا و خدایان میدانستند و چه نسبتی بین این خدایان با همدیگر است. یک نمونه از گیاه مقدسی صحبت میشود گیاه هوم، که شیرة آن را از یک صافی که میگویند از موی گاو هم درست شده باشد چون گاو هم در آیین آریاییها در ایران و هند مقدس بود و نوشیدن ادرار گاو یک در ایران قبل از اسلام و در آیین هند و ایرانی و کلاً آریاییها در هند و ایران، عمل مقدس حساب میشد! این یک اورادی بر شیره این گیاه میخواندند مخلوط میکردند و این گیاه را میگفتند که این گیاه خداست و عالم مینوی یکی از خدایان است و در اینجا گیاه، و این گیاه دشمنان را دور میکند و این شاه گیاهان است، پادشاه گیاهان است در هند به او سومه یا سوما میگفتند. در ایران حومه یا حوما میگفتند. خب این هم یک گیاه است و از خدایان است این خداست. بعد آن هوم آسمانی او پسر اورمزد است این خدا فرزند یک خدای دیگری است که او موبد آسمانی است و موبدهای دیگر برای آن خدایان باید قربانی کنند که حالا چه چیزی را و چه کسانی و چه چیزهایی را قربانی میشوند را عرض میکنم. خب هم قداست خورشید و میترائیزم است و هم خدایان همه پدر و پسر و مادر دارند یک خدا داماد یک خدا میشود این خدا بابای اوست، این پسر اوست آن هم مادر اوست، آن وقت این معنایی که در بین دوستان مسیحی ما میگویند خدای پدر، خدای پسر، این عقیدهای بوده که در هند، در ایران، در حجاز، این تثلیث و بتهای سهگانه همه جا بود و شاید هم با آریاییها به همه جا میرفت از جمله در اروپا. بعد هم که مسیحیت آمد بخشی از همین دیدگاهها وارد مسیحیت کلیسا شد و به جای آیین مسیح(ع) عرضه شد و بخشی از آن هم تا الآن پذیرفته شده است. کدام خدایان به پای کدام خدایان باید قربانی بشوند و نیرو میدهند، شفا میدهند. کدام نیروهای معجزهآسا باید تقدیس بشوند و یک هوم سپید داریم که آن هم یک گیاه دیگر اساطیری از همان شاخه است و این بیمرگی و جاودانگی میآورد. ببینید اینها عقاید پدران ما و شما بوده در ایران قبل از اسلام و هزارهها بوده است. آن وقت میگوید اهریمن برای این که این هوم سپید و این دسته از خدایان را از بین ببرد یک قورباغه و یک وزغی را در یک دریایی که آن باز یک دریای اساطیری مقدس میدانند بوجود آورده و در برابر اورمزد دوتا ماهی، ماهیان مینویی، آسمانی را مأمور نگهبانی آنها کرده است. بعدچهارتا مرد هستند که جزو اولین کسانی هستند که این گیاه مقدس را فشردند و آب آن را گرفتند و شربت مقدس درست کردند به آن چهار مرد فرزندان صالح و شایستهای عطا شده یکیشان فرزندش جمشید است و یکی فرزندش فریدون است یکی گرشاسپ است و یکی هم فرزندش زرتشت است. آن وقت این هوم و این خدای مقدس، یک شخص جنگی دارد که باید با شرّ مبارزه کند. این یکی از خدایان است که خودش در مراسم قربانی، قربانی میشود تا مردم زندگی پیدا کنند! و یکی از چیرهایی که بعدها وارد مسیحیت شد و جزو اساطیر روم و یونان بود که آنها هم از همین شرق گرفته بودند این که حضرت مسیح(ع) همان خداست یا پسر خداست که به زمین آمد و به صلیب رفت تا خودش را فدا کرد، فدیه؛ فدا شود تا گناهان همه ما، بشر را بازخرید کند و ما را رها کند و آزاد کند، شما ببینید عین این قضیه در آیینهای اساطیر ایران پیش از اسلام، چند هزار سال پیش وجود دارد که این یکی از ایزدان و یکی از خدایان است در مراسم قربانی خودش قربانی میشود تا مردم زنده بشوند و زندگی پیدا کنند این فدای ماها میشود آن وقت بُعد خداییاش در زمین، آن گیاه مقدسی است که بطور طبیعی در کوههای خاص مقدسی میروید و در اسطوره زندگی حضرت زرتشت(ع) از این گیاه هم نام برده شده است.
یکی دیگر از خدایان ایران باستان گِئوشوروَن است یا گوشورَن است، این یکی از خدایان ایران قبل از اسلام است. این خدا خدای چهارپایان بوده است ودر درجه اول خدای گاو بوده که حیوان مقدس برای آریاییها هند و ایران است اولین حیوانی است که طبق این اساطیر مثلاً درست شده است و بقیه جانوران مفید از این خدای گاو آفریده و درست شدهاند. گاو یا هَدَیوش شربت بقاء از او درست شده است. وظیفه این خدا این است که از حیوانات روی زمین حفاظت میکند. آن وقت بعضی از اساطیر ایران میگویند این خدا زن است و بعضیها میگویند مرد است چون خدایان جنسیت دارند. این تعبیری که قرآن میفرماید «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» که ما چندین بار در روز در نمازهایمان میگوییم بعضیها به خودشان میگویند این چیست مگر کسی گفته خدا پدر و مادر دارد و بچه دارد؟ بله گفتند همین الآن هم میگویند. این که خدای پسر، خدای پدر، مادر خدا، خب همین الآن بیشترین به اصطلاح متدینین جهان به لحاظ جهان مسیحیان هستند و همه به این عقیده دارند که خدای پدر دارید خدای پسر دارید مریم مادر خداست، هندوها همین الآن کاملاً به هزاران خدا و خدایان عقیده دارند. این هندیها هندوئیزم در واقع بخش مهمیشان آریاییهای سابق هستند نگاهشان به گاو و کیومرث که در واقع همان آدم اولین هست همه اینها درست و نادرست، واقع و خرافه با هم مخلوط میشود. خب ببینید طبق این نگاه، این اسطوره بعضیها میگویند این خدا گِئوشوروَن ماده است و بعضیها میگویند این خدا نر است و یک ارتباطی هم دارد با ماه، که ماه یکی از خدایان بود و با ایزدرام در آن جهان ارتباط دارد و میگوید وقتی چهارپاها میمیرند بدنشان به زمین میرود و خاک میشود و جان و روح حیوانات به آن ایزدرام و به یکی از خدایان به نام بهمن و اشپاسبندان ملحق میشود. این فروردین، اردیبهشت، خرداد، بهمن، اسفند همه جزو خدایان بودند این اساطیر ایران جزو خدایان ایران باستان بودند و ایزدان، خدایان، در برابرشان هم دیوها بودند. خب در واقع اینها اسماء دینی بوده که روی روزهای هر ماه میگذاشتند که حالا ما آن اسمها را روی ماهها گذاشتیم پس این هم یکی از خدایان ایران باستان است و میگوید وقتی که اهریمن حمله میکند و آن گاو اول، از بین میرود آن وقت آن گاو به درگاه اورمزد ناله و نفرین میکند و میگوید بخاطر این که چهارپایان در دنیا این همه اذیت میشوند و به آنها ستم میشود در واقع مسئله از آنجا شروع شده و اورمزد، اهورامزدا به او اطمینان میدهد که اوضاع درست میشود و زرتشت میآید و کارها را درست میکند و رابطه چارپایان و حیوانات هم درست میشود که البته این یک بُعد درستی است که پیام همه انبیاء از جمله حفظ حقوق حیوانات هست.
یکی دیگر از خدایان ایران و آریایی قبل از اسلام خدای اسبهاست، دوراسپا. که این خدا هم طرفدار چارپایان است مخصوصاً اسبها و پشت نُهم آنها به ایزد چارپایان برمیگردد و گلههای گام و همینطور کودکان و آدم بچهها سلامتیشان را از او دارند. یعنی سلامتی گاوها، گوسالهها، آدمها و بچههایشان را این خدا مسئولیت پذیرفته و نگهبان چهارپایان است گفتند این ایزدبانو الهه است و این خدا مؤنث است.
یک خدای دیگر جناب زُروان است که خدای زمان است و این مبهم است و چند جور تعریف شده است. زُروانها که یک کیش مفصلی بوده خدایی است که میگویند این سرشت دوگانه دارد و این خدا خودش دوقطبی است و یک مقداری شخصیت او مبهم است! آن وقت از دل و شکم این خدا دوتا برادر دوقلو به دنیا آمدند که همین اهورامزدا و اهریمن هستند این دوتا دوقلو توی شکم زُروان بودند که اسم این زُروان در اوستا آمده اما در اوستا خیلی خدای مهمی نیست یکی از خدایان و اشپاسبندان ردة دو و لیگ دسته دوم خدایان است! اما در متنهای پهلوی قبل از اوستا و در اوایل دوره ساسانی این خدای زُروان خیلی مهمتر بوده و سنش هم از بقیه خداها بیشتر بوده است و اورمزد، اهورامزدا و اهریمن که جاودانه بودند و هستند و از قدیم موجودات قدیم بودند نه حادث، اینها توی شکم این بودند پس خودِ این هم قدیم بوده، این خدای زمان است، ایزد زمان است این اول و آغاز ندارد ازلی بوده است باز یک جاهای دیگر میگوید نه این خدا خودش آفریده اورمزد است، پس در بعضی از اساطیر ایران قبل از اسلام اورمزد و اهریمن از برادران دوقلو هستند که از شکم این خدا بیرون آمدند در نقلهای دیگر این است که نه، زُروان را اورمزد آفرید و اینها قائل به چند یورش اهریمن بودند در یورش و حمله دوم که به آفرینش حمله کرده، طبق این اساطیر اورمزد از خدای زمان میخواهد که آفرینش را به حرکت دربیاور و از اینجاست که زمان درست میشود و زمان جهان پیدا میشود و سرنوشت آدمها به دست این خدا میافتد. آن وقت سپهر، فلک مثل یک چرخی است در بعضی از اساطیر گفتند که خود آن سپهر یا چرخ باز خودش یک خدای مستقل دیگری است و این بدن آن خداست، این بدن زُروان است در بعضی دیگر از اساطیر ایرانی، به این خدا درنگخدای گفته شده است یعنی خدایی که خدایی او خیلی طول میکشد و به این زودی تمام نمیشود. این آیین زُروانی، حالا آن آیین مَزدَیسنائی، با زُروانی نسبتی دارد و بعضی قائل به تفاوتهای جدی بین اینها هستند و بعضیها میگویند نه، این با یک تغییراتی همان است و اینها بعداً زرتشت در اینها میآید و زرتشت در اینها پیشگویی شده و بعد زرتشت میآید ولی بعضیها میگویند این ترکیبی از دیدگاههای فرهنگ ایرانی باستان با فرهنگ بابی که با هم مخلوط شده است خدایان دیگری هم در متنهای پهلوی داریم در اوستا داریم مثلاً یکی دیگر از خدایان ایران نَریوسنگ بوده است که این خدا از طرف خدای دیگر یعنی اورمزد آمده است این خدا، خدای نرینهگی خدای مردانگی است و این بخشی از نطفه کیومرث و مَنی اوست، پیشمثال انسانهاست و یک وقتهایی هم بین بعضی از خدایان پیام نقل و انتقال میکند.
خدای دیگر خدایی است که هندیها به او ایرْمان میگفتند و در ایران به او آریامَن میگفتند خدای پیوند، خدای دوستی است و این را میگویند اولین پزشک آسمانی بوده که چاره دردها به دست اوست در برابر هزاران دردی که اهریمن درست میکند او درمان میکند.
ببینید اینها میتواند اصلش یک رگههایی باشد یک تعابیر سمبلیک و رمزی و نمادین باشد برای بیان بخشی از حقایق، بخشی از اینها میتواند باشد اما بسیاری از آنها نمیتواند باشد. تفکیک این دوتا موارد از همدیگر هم آسان نیست.
خدایان دیگر باستانی و هندی رام هست. که اصلاً رام همین آرام و آرامش است که ریشهاش همان است. این یک خدای مستقلی است که از آن خدایان دیگر قاطی نشود ولی در متنهای پهلوی بعضی از این خداها با هم میشوند و بعضیها جدا میشوند این را میگویند خدای روز 21 هر ماه است و جزو طرفداران و یاران بهمن است. بهمن یکی دیگر از خدایان است که از اشپاسبندان است که اسم یک ماه شده است قبلاً اسم یک روزی از ماه بود.
خدای دیگر ما بَغ بوده است. خدای شانس و شادی.
خدای دیگر اشتات یا اَرَشْتات بوده است که این خدا نماد مؤنث و زنانه داشته است. بعضی از خدایان مرد هستند و بعضیهایشان زن هستند. بعضی از خداها هم دو جنسیاند و نر و مادهاند. این خدا میشود راهنمای جهانیان، با چندتا خدای دیگر اینها با هم شریک هستند متحداً کار میکنند یکیاش زامیاد است و یکی ایزدزمین است اینها روان مُردگان را ترازو میگذارند که این هم میتواند اشاره به معاد و قیامت و میزان روز قیامت و این که آنجا ترازو وضع خواهد شد و شما سنجیده خواهد شد اصل آن درست میتواند باشد میتواند اشاره به فرشتگان مرگ یا فرشتگان عذاب و نگاهبانان جهنم که این تعابیر، تعابیر درستی است باشد و در ترازو گذاشتن روان مُردگان. اما باز در طول تاریخ یک تغییراتی و تفسیرهای غلطی پیدا میکند.
خدای دیگر ایران باستان خدای سخن است خدایی است به نام در واقع جادوی سخن که این در آیینهای کهن با نیروی این خدا بشر میتواند حرف بزند. میشود گفت فرشته تکلّم و گویش منظورشان احتمالاً این بوده است.
یا خدای دیگری داریم خدای روشنی بیپایان، که میگویند جایش در بالاترین مراتب بهشت پس از مرگ است و در حضور اورمزد و اشپاسبندان که حالا میتوانیم بگوییم خدا و فرشتگان جلوهگر است.
خدای دیگر، خدای دَهمانآفرین است که نگهبان بعضی از آرزوها و خواستههاست.
یک خدای دیگر ایران باستان، خدای پیروزی است و در واقع به دو صورت بد و خوب خودش را نشان میدهد.
خدای دیگر، تیشتر که بعد همین تیرماه میشود و خدای باران که همه جای زمین را بگیرد و چه خواهد شد.
ماه، یکی دیگر از خدایان ایران باستان بوده است که این هم با ماه و هم با روح گاو ارتباط دارد و بخشی از نقطه اولین گاو است.
سوب، خدایی است که با خدا همکاری میکند و رفیق اوست.
آسمان خودش یکی از خدایان ایران باستان بوده است.
باد یکی از خدایان است.
آسمان، خدای نگه دارندة سپهر است که از زمان آفریده شده و لباس کبود پوشیده است و این هم جالب است که این که آسمان هفت پایه است این در متافیزیک دینی قبل از اسلام هم بوده، که آسمان 7 پایه دارد نخست، اَبَر پایه و بعد سپهر اختران، بعد ستارگان نیالوده، بعد بهشتی که ماه بدان پایه ایستد بعد گاه اشپاسبندان، آن آسمانی که فرشتگان هستند یکی هم افق روشنای بیکران که جای دیگر خود آن اورمزد است آن وقت در بعضی از منابع ایران باستان هم آسمان میگوید از یک جهت سه پایه دارد یکی را میگوید ستارهپایه، ماهپایه و خورشیدپایه که شاید اشاره به مدارهای اینها بوده است و آنجا میگوید وظیفه مهم آسمان که خیلی هم سخت است این است که اهریمن را باید زندانی کند و این زره خواهد پوشید و از آفرینش اهورایی حفاظت خواهد کرد. حالا ما یک چیزی شبیه به این در آیینهای الهی متأخر داریم این که ستارگان یا شهابها رصد کنند نگهبانی بدهند و از نفوذ شیاطین جلوگیری کنند که این چندجور تفسیر شده که دقیقاً اشاره به چیست، ممکن هم هست که بخشی از اینها بیان سمبلیک همانها باشد که اصل آن درست بوده، بعداً به تدریج تغییر پیدا کرده و با خرافات آمیخته شده است یکی دیگر از خدایان خورشید است که شاید خورشیدپرستی و میترائیزم و مهرپرستی هم از اینجا از جمله باشد به این چشم اورمزد میگفتند که این خدا تاریکی را نابود میکند و اگر یک روز یک لحظه دیر بیاید دیوها میآیند و کل آفرینش و هستی را از بین میبرند. دیوها از این میترسند.
خدای بامداد که نمادی از خدای خورشید است به اصطلاح خدای صبح، که باید انسانها را به هوش کند و به هوش بیاورد و بیدار کند.
زامیاد خدای زمین که سپندارمَد هم به او گفته شده است یا همان اشپاسبندی که موکّل بر زمین است که اینها روان مردگان را به ترازو میگذارند.
خلاصه در ایران قبل از اسلام خیلی خدایان داشتیم و وظیفه اینها آیا اینها فرشتگان را خدایان میگفتند و یا به بعضی از اجنه و نیروهای غیر مادی این تعابیر به کار میرفته است؟ تا کجاهایش میتواند درست باشد و بیان سمبلیک و رمزی است و کجاهایش تغییرات و تحولات و بدعتها و خرافاتی است که مخلوط شده و به شرک منجر شده است چون همه ادیان خرافی و شرک، همه اینها توحید منحرف شده است اول توحید بوده بعد از آن شرک ساختند برعکس این جامعهشناسان دین که میگویند شرک بوده، کمکم تکامل پیدا کرده و توحید شده است نه اصلش هم اول توحید بوده بعد تخریب شده و شرک شده است. هم در بین عرب حجاز، هم ایران، هم غرب، هم هند، هم روم و یونان اینطوری بوده که کمکم همهشان قدرتهای مستقل از خدا، در عرض خدا دیده شده و خدای روشنی، تاریکی، تناقض در هستی، هستی دوقطبی، اجمالاً تعداد خدایان و این شخصیتهای مقدس خیلی بودند و اما این که اندیشه نیک، کردار نیک، پندار نیک، رفتار نیک، اینها رفتار مینوی، آسمانی، معنوی و بهشتی است و نماد آن در اینجا چیزهایی است و به یک شخصیت ایزدی و خدایان تبدیل میشود و این که تمام پدیدههای طبیعی یک شخصیت فراطبیعی دارند و ماده یک بُعد معنوی دارد اینها نکات درست و مثبت آن است اما از آن طرف هم به دنیای بدی و تاریکیها معتقدند که قلمرو اهریمن است که دیوها در برابر اشپاسبندان جهان پر از دیو است بینهایت خدایان، از این طرف هم بینهایت دیو است و این دیوها که موجودات اهریمنی هستند به اندازهای که او آفرینش اورمزد و موجودات اهورایی در اوستا و کتابهای پهلوی توضیحاتی در مورد آنها داده شده، این خیلی نه، از آن عبور کردهاند ولی اسمهای خیلی دیوها هست در اساطیر ایران باستان که در متنها آمده ولی خیلی روشن نیست که دقیقاً مراد از دین چیست؟ گاهی فقط اسم آنها آمده است ولی هر کدام از این دیوها به جنگ یکی از خدایان و اشپاسبندان و ایزدان میرود و رقیب آنهاست منتهی یک مقداری مبهم هستند.
اگر دیوها را بر شیاطین انس و جن حمل کنیم و اشپاسبندان و ایزدان را بر فرشتگان حمل کنیم یک وجه معقول و توحیدی اجمالاً پیدا میکند ولی اجمالاً با بخش دیگری از این حرفها قابل جمع نیست. آن تیم دیوها یک سرتیم دارند سردیو، که به آنها کماریگان یا کمالگان گفته میشد اینها سرتیمها و سرگروهبانهای دیوها هستند که اینها موجودات بد مینوی هستند که 6تا سردیو یا 7تا سردیو هستند که اینها در برابر 6 یا 7 اشپاسبندان مدام در حال درگیری هستند یکیشان دشمن بهمن است دیو بداندیشی که دعوا و پیامآور اهریمن است به نام اَکِمَنَه یا اَکومَن، یکی از دیوها اینْدِرا یا ایندره هست که این دشمن اردیبهشت است که اردیبهشت از خدایان است و در آثار ودایی این اینْدِرا به معنی خدای خیلی قویای است و از خدایان خیلی قوی است و به نام ایزدبهرام هست و بعضی از صفات او در یک خدای دیگر به نام مهر هست ولی در اساطیر ایران این یک دیو شده است که نمیگذارد آدمها آدمهای خوبی باشند و آنها را به بدی کردن وادار میکند. این دیو ضد نظم و ضد ترتیب است و تحت تأثیر روحانیون دستگاه ساسانی، بیشتر به این صفت پرداخته شد.
یکی از دیوهای ایران باستان سَرْوَه است که این دشمن شهریور است. شهریور یک فرشته است اشپاسبند است. این دیو نماد شهریاران بد هست که یک خدایی است. در هند که یکی از دَیْویها دَئِوَی همان دیو است دَئِوِی هندی همان دیو ایرانی است آنجا به نام رودرَه، سَرْوَه به آن میگویند که در ایران میشود خدای شهریاران بد، حکومتهای بد.
یکی دیگر از دیوها در آیین ایران باستان ناهیه هست، نانْگیشیِه. این دشمن سپندارمد یعنی دشمن اسپند یا اسفند است که یکی از خدایان است که در واقع ماه اسفند اسم یک روز در ایران باستان بوده که حالا اسم ماه گذاشتهایم. این خدا، این دیو حرص است که نمیخواهد افراد قانع باشند و این هم از تبار دیوهای هندی است، بحث غرور و نخوت است.
خدای دیگر تَیِیْری است که دشمن خرداد است.
یک خدا زئیری هست که دشمن مرداد است دشمن امرداد است این دیوها در برابر آن اشپاسبندان.
یکی خودِ اهریمن است که این هم با آن 6تا دیو 7تا میشود.
خلاصه ما یک عالمه دیو داریم. دیو خیلی داریم دیوان و سردیوان که اینها در واقع جلوه زشتیها و صفات پلید هستند و اسم یکی از این سردیوها قبلاً اسم یک مادهدیو بوده است دیو زن که بعد این اصطلاحاً کلمهای شده مستقلاً به هر دیوی گفته میشود اول مخصوص زنهای دیو بوده است بعد این دیوها مثل خدایان سلسله مراتب داشتند اهمیت قدرتشان بعضیها بیشتر بعضیها کمتر بوده، و دیوزنها داریم و دیومردان داریم. دیوهای مذکر و دیوهای مؤنث. ولی جنسیت خدایان بیشتر واضح بود تا توی دیوها. یک دیو دیگر که زن است و دیو مؤنث است و خیلی نقش تخریبی داشته در همان آغاز آفرینش و نماد زنان فاسد و فاحشه است که بعضی گفتهاند خودش دختر اهریمن است و بعضی هم گفتهاند زن اهریمن است. بعضی از اساطیر ایران میگویند این هم دختر اهریمن است و هم زن اهریمن است. اهریمن ازدواج با محارم کرده است که این به نام جَهی، میگوید اهریمن بر سر جَهی بوسه میزند، آلودگیهای زنانه و فحشا از این راه پدیدار میشود.
و دقت کنید که حجاب و متانت و مبارزه با فحشا و برهنگی جزء یکی از احکام هم زرتشتی و هم آیین اساطیر ایران قبل از اسلام بوده است. این مسئله حجاب و پوشیدگی و حفظ تقوای جنسی در ایران قبل از اسلام خودش یکی از ارزشهای معنوی و دینی بوده است. این که عربها آمدند حجاب را برای ایرانیها آوردهاند این یکی از دروغهای بزرگ است حجاب ایران قبل از اسلام برای آن طبقاتی که به آن معتقد بودند از حجاب اسلامی خیلی سفتتر و سختتر بوده است چنان که حجاب در کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان از حجاب اسلامی خیلی سختتر و شدیدتر است منتهی رعایت نمیکنند. میدانید در کتاب مقدس، گوشت سگ و خوک حرام و نجس است یعنی نباید با اینها قاطی زندگی کنیم. شراب حرام است، زنا حرام است، حجاب واجب است، همه اینها در کتاب مقدس هست منتهی اینها میگویند کلاً اینها برداشته شده و آزاد هستید هر کاری میخواهید بکنید! و الا یک مسیحی واقعی و یک یهودی واقعی، احکام او همین احکام اسلامی است. - خلاصه دردسرتان ندهم – از این دیوها زیاد هستند و خطرناکترینشان دیوهایی هستند که با مرگ مربوط هستند مثل اَسْطِوِهات که دیوی است که استخوانها را از هم جدا میکند و کَمند آن را بر گردن قربانی میاندازد و او بود که کیومرث پیشنمونه انسان و انسان اول یا آدم را کشت و بر او مسلط شد و از بین برد و این دیو که به هرکسی دست میزند او میخوابد و سایهاش را بر او میگستراند و بعد او تب میکند و اگر این دیو به هرکس خیره شود او میمیرد. شاید هم میخواستند بگویند فرشته مرگ و جناب عزرائیل را اینطوری تشبیه میکردند.
خدای دیگر که همکار اوست با روح مُردگان در آن سه شبانه روزی که هنوز در دنیا و در گیتی هستند تا به عالم بعد مینوی بروند نبرد میکنند و آنها را میترساند و بر درِ دوزخ مینشیند روان گناهکاران را با زنجیر تا پل چینوت میکِشد! که حالا این پل، همان پل صراطی است که ما میگوییم؟ آیا این دیو مرگ، و آن سه روزی که اینجا هست همان برزخ است که تا قبل از قیامت است، همه اینها میتواند ریشههای درستی داشته باشد که در واقع اسلام آمده این را از خرافات و شرک پاک کرده، اصل آن هست اما آن بخشهای شرک و خرافه را حذف کرده است.
یک دیو دیگر هم به بدن انسان که هنوز زنده است حمله میکند و او را میگَنداند یعنی طرف زنده است ولی بدنش دارد میپوسد که اولین عامل مرگ این دیو است و این هم احتمالاً میگویند این دیو هم مؤنث و خانم است دیو در برابر الهه است.
پِیْمَتی یک دیوزن دیگر است یک دیو مؤنث دیگر است که دشمن سپندارمد یا اسفند است.
پِنْیا یا پِنِیِه دیو خسّت است که انسانها را باعث میکند که خسیس باشند.
رَشک یک دیوی است که همین رشک و حسد است.
آگاست یا آگاشت، دیو بدچشمی است که نمیتواند رشد انسان را ببیند و چشم میزند.
دیو دیگر از دشمنان یکی دیگر از خدایان به نام سروش است.
خلاصه فهرست دیوها خیلی زیاد است و دیوهایی در دوران مینوی هستند و در این عالم ماده و طبیعت نیستند دیوهایی هستند که در زمین دارند نقش اجرا میکنند. آن پری هم که شنیدید دیو و پری، پَری دیو ماده و مؤنث است که ظاهر او زیبا و جذاب است فریب میدهد و قهرمانان را در دنیا دیوهای مؤنث و خوشگل و زیبایان فریب میدهند و از این قبیل.
دوستان روشن باشد که آیین ایران قبل از اسلام یک نکات درستی در آن هست که همه انبیاء گفتهاند. نگاه معنوی به طبیعت اینها درست است. نیروهای فرامادی را در عالم مادی دیدند اینها درست است با زشتی و پلیدی مبارزه کردن و با عفت و عدالت و محبت برخورد مثبت داشتن، اما با خرافات و شرک و چیزهای عجیب و غریبی مخلوط شده است که اسلام آمده آن نکات درست ایران قبل از اسلام را چه زرتشت، چه میترائیزم و مهرپرستی و... اینها را تأیید کرده و آنها را که به شرک و خرافات آلوده شدند اینها را پالوده و پالایش کرده و بدون خرافه و شرک، معقول و مفید دوباره مطرح کرده است.
راجع به شادی هم که نکاتی را تقدیم کردیم.
امیدواریم انشاءالله این ایام تعطیل و تفریح با وجود کرونا، انشاءالله همه یک تجدید قوایی بکنند و برای سال جدید انشاءالله آماده بشویم سال سختی بود، انشاءالله سال آینده این سال جدید 1401 با فرج الهی در ابعاد مختلف، بیشتر همه ما مواجه بشویم بویژه که ما از ایام نوروز مستقیم وارد ماه مبارک رمضان میشویم و انشاءالله برکت آن ماه هم بر این افزوده بشود و سال خوش و خوب و مبارکی انشاءالله در پیش همه ایرانیان برادران و خواهران برقرار باشد و برای همه آرزوی خوشی، کامیابی و موفقیت میکنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی